!!!همه چیز زیر سر من است
اواسط پاییز که
هوا گرم بود ،همکلاسی ها معتقد بودند که این تاثیر حضور من است. به من نگاه می کردند و به تفصیل توضیح می دادند که پارسال در چنان وقتی پالتو می پوشیده اند و امسال تابستانی می گردند.می گفتند که من با خودم گرما آورده ام. آخر حر ف هایشان من مظلوم با جدیت می پرسیدم که یعنی نکنه برف نیاد؟!!بنده خداها با مهربانی بهم نظر از بالا به پایینی می انداختند می گفتن که می یاد!
هوا که خیلی سرد شد بچه ها معتقد بودند که تقصیر من است. می گفتند ،اینجا کی اینقدر سرد بود؟اینقدر برف برف کردی ! همش تقصیر توئه که اینجوری شده و ما هر چی بپوشیم باز گرم نمی شیم!!
این روزها کمی دپرشن گرفته بودم. راستش را بخواهید بهار همیشه برای من از نیمه ی دوم بهمن آغاز می شود و اسفند برایم اوج زیبایی و لذت و زندگی ست.این اواخر انگار که ساعت طبیعت بدنم بهم خورده باشد. خیلی بی قرار بودم. اما این چند روزه که شیر شوفاژ را بسته ام و پنجره را باز می گذارم همش در دلم می گویم ،کاش بهار را با خودم آورده باشم!

